به کسی که برایت نمینویسد، مزاحمِ روزهایت نمیشود، دربارهات نمیخواند، مهم ترین تاریخهای تو را حفظ نمیکند و زندگیات را پُر از کارهای شگفت انگیز نمیکند، وابسته نشو ...
- غسان کنفانی
- William
- سه شنبه ۴ مهر ۰۲
به کسی که برایت نمینویسد، مزاحمِ روزهایت نمیشود، دربارهات نمیخواند، مهم ترین تاریخهای تو را حفظ نمیکند و زندگیات را پُر از کارهای شگفت انگیز نمیکند، وابسته نشو ...
- غسان کنفانی
Welcome to the city of lies
به شهر دروغ ها خوش آمدی
Where everything’s got a price
جایی که هر چیزی یه بهایی داره
It’s gonna be your new favorite place
مکان مورد علاقه جدیدت خواهد بود
You can be a movie star
میتونی یه ستاره سینما بشی
لعنت بر شیطان، چرا شما همیشه این قدر مطیع هستید، از همه چیز لذت می برید، از بیگاری ترسی ندارید هر نوع تحقیری را تحمل می کنید، در حالی که بدنتان از زیر لباس های کهنه تان دیده می شود! جواب بدهید لکاته ها! و آن ها می گفتند: برای این که ما به حضرت عیسی مسیح اعتقاد داریم!
- نینا بربروا
یه کلمه هست به اسم "Looseleft" به اون احساس فقدانی میگن که بعد مطالعه یه کتاب خیلی خوب میاد سراغت. انگار که یه چیز باارزش رو از دست دادی، انگار که دلت برای یه خاطره خوب تنگ شده و میخوای دوباره از اول تجربهاش کنی. اون اتمسفر، اون کرکترها، تک تک فضاهایی که توی سرت حین خوندن کتاب تجسم کرده بودی.
من تا ابد looseleft با کتاب "ماه نو ، شکار شاهزاده دراکولا، ظهور فرانکشتاین"
به عقیده من بعضی مواقع کتاب ها اونقدر هم که تصورشون رو میکنیم خوب نیستن ولی چون اون لحظه حس خوبی داشتیم توی ذهنمون به عنوان کتاب هایی شناخته میشن که بیشتر از همه دوست داریم ولی درواقع ما عاشق اون خاطراتی هستیم که با کتاب داشتیم
اصطلاحی در روانشناسی هست به Anhedonia مثل وقتی که تو قبلا یه نفر رو و یا یه چیزی رو با تموم وجودت با تیکههای قلبت دوست داشتی و همیشه باعث خوشحالیت میشده ولی الان حضورش اون احساس و حالتها رو بهت نمیده و خوشحال نمیکنه. مثل کسی یا چیزی که دیر رسیده باشه.
پ.ن: تاحالا همچین حسی داشتین؟
I'm sorry, it's just the chemicals
Hello, hello, do you know me?
I'm called Mr. Forgettable (oh, oh, oh, oh-oh, oh-oh, oh-oh)
Mr. Forgettable (oh, oh, oh, oh-oh, oh-oh, oh-oh)
Mr. Forgettable
The old me hides
While the new me fights
Look in my eyes
He's still in there, right?
Did the kitchen change?
What about your name?
You used to be my heart
And now you're just a face
من سمت تاریک خودمو بهت نشون دادم، و تو اونجارو با ستاره پر کردی.
من زخمای خودم رو بهت نشون دادم و تو تک تکشونو بوسیدی.
من نقصای خودمو بهت نشون دادم و تو جوری رفتار کردی که انگار کامل ترین فرد روی زمینم.
من روح خستمو بهت نشون دادم و تو بغلش کردی.
من قلبمو بهت نشون دادم و تو با یه لبخند اون رو برای خودت کردی.
یه افسانه ای در مورد تابلو نقاشی "خلق خسوف" هست که میگه خورشید و ماه عاشق همدیگه بودند ولی چون نمیتونستند بهم برسند خسوف رو بوجود اوردن تا عشقشون به هم ابراز کنند و کُرهای ها به این معتقدند عشق و نیمه گمشده آدم به دلیل تفاوت ۱۰۰ درصدی با اخلاقیات ما و آدم به دنبال پارتنری که شبیه خودشه که بهم نمیرسند و تبدیل به آرزو و اصطلاح شده.
نقاشی Fallen angel
یا فرشته سقوط کرده که همون فرشته ترد شد است.
این نقاشیِ فرشته ای است که مسئول مراقبت از یک انسان بود،انقدر محو کارش شد که رفته رفته به دخترک دل بست و این ماجرا رو با دیگر فرشتگان در میان گذاشت و به گوش خدا رسید و فرشته به امر خدا مجازات و تبدیل به انسان شد؛ وقتی فرشته بعد از تحمل این همه رنج به دنبال دخترک میرود او را در رابطه عاشقانه با فردی دیگر میبیند. از این رو چشمان این فرشته در تمامی نقاشی ها گریان است.
+ بیا هم رو فراموش کنیم قلبمن ، ما بدون هم زندگی بهتری داریم .
– میفهمی که داری چی میگی ! من چطور میتونم چشمای مشکی براقت رو فراموش کنم ؟ یا چطور می تونم اون خال لعنتی زیر لبت که الهام بخش منِ رو فراموش کنم ؟ من چطور میتونم طعم شیرین تورو از یاد ببرم ؟
+ این مشکل من نیست ، هر کاری میتونی بکن تا منو فراموش کنی .
– از کی اینقدر بی رحم و ظالم شدی عمرمن!